فرزند من

آداب و آفات تربیت دینی فرزند

فرزند من

آداب و آفات تربیت دینی فرزند

خمره شیر نداشت. لیوانی حلبی را سوراخ کرده بودند و نخ بلند و محکمی بسته بودند به آن. بچه ها لیوان را پایین می فرستادند، پر آب که می شد، بالا می کشیدند و می خوردند; مثل چاه و سطل.

بچه هایی که قدشان بلندتر بود، برای بچه های کوچولو و قد کوتاه لیوان را آب می کردند. زنگ های تفریح دور خمره غوغایی بود. بچه ها از سر کول هم بالا می رفتند. جیغ و ویغ و داد و قال می کردند و می خندیدند و لیوان را از دست هم می قاپیدند. آب می ریخت روی سروصورت و رخت و لباسشان. گریه کوچولوها در می آمد، و سر شکایت ها باز میشد:

_ آقا ... آقا، اسماعیلی آب ریخت تو یقه من.

_ آقا، احمدی نمی گذارد ما آب بخوریم.

_ آقا ... این دارد نخ ((آبخوری)) را می کشد، می خواهد پاره اش کند.

_ به جان مادرم دروغ می گوید. آقا ما هنوز دستمان به آبخوری نرسیده.

.....

ادامه دارد ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۷/۱۵
مادر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">